نوشهر آنلاین،خانواده شهدا علیرغم تقدیم یک یا چند شهید به انقلاب و نظام همچنان کوهی استوار در صیانت از آرمان های اسلام ذره ای کوتاه نیامده و سرسوزنی شک به خود راه نداده اند.خواب دشمنان با قدرت ایمان پدران و مادران این مرز و بوم آشفته کردند و جوانانی را به عرصه پیکار با خصم دون فرستادند که هر کدام چون ستاره ای در آسمان شهرمان می درخشند و به دل های ما روشنی می بخشند. خانواده شهیدان حبیب الله و ایرج عسگری نیا ( چمرکوهی ) از جمله این عزیزان هستند که برای مصاحبه به سراغ مادر شهیدان رفتیم.
*مادر جان ضمن معرفی خودتان از فرزندان شهیدتان بگویید ؟
شوکت قاضی، مادر ۲ شهید به نام حبیب الله و ایرج عسگری نیا هستم ، حبیب الله در سال ۱۳۴۴ و ایرج در سال ۱۳۴۶ در روستای انارور به دنیا آمدند .
*شما چند فرزند دارید و فرزندان شهید شما چندمین فرزند خانواده بودند؟
خداوند به ما ۵ پسر و ۲ دختر داد. حبیب الله فرزند دوم و ایرج فرزند سوم بودند ، خداوند خودش فرزندانی را که به من امانتی داده بود و خودش هم از من پس گرفت و خدا را در هر صورت شکر می کنم .
*درباره مورد رابطه فوت همسرتان با شهادت فرزندان بفرمایید؟
اسم همسرم جلیل عسگری نیا ، ایشان هم فردی زحمت کش بودند که در سال ۱۳۶۲ یعنی ۲ سال بعد از شهادت حبیب الله در اثر ناراحتی شدید فوت کرد.
*درباره خصوصیات اخلاقی دو شهید بگویید؟
حبیب الله آنقدر مهربان و خونگرم بود که سعی می کرد با همه ارتباط دوستانه داشته باشد و کلا فردی اجتماعی بود و خیلی به من و پدرش احترام می گذاشت ، به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد به طوری که همیشه نماز می خواند و بعد غذا می خورد . زمانی که به جبهه اعزام شد ۱۷ سال بیشتر نداشت ولی فهم و درکش به اندازه یک مرد بالغ بود، در کنار تحصیل هم کار می کرد و پول ماشین را جمع آوری می کرد و برای هزینه لباس ها و تحصیلش خرج می کرد ، ایرج هم مثل حبیب الله بود ، هر دو خوب بودند و من هم از هردوی آنها راضی بودم ، خداوند هم از آنها راضی باشد.
*چگونه از خبر شهادت فرزنداتان باخبر شدید؟
شب قبل از شهادت حبیب الله خواب دیدم که صورتش خونی است ، به او گفتم صورتت چه شده؟ گفت که صورتم فقط به سیم خاردار برخورد کرده است ، صبح که بیدار شدم گفتم که انشاالله خیر است و همان روزخبر شهادتش را برایم آوردند ، خواب ایرج را هم بعد از شهادتش دیدم که به من یک نان داد و گفت مادر ناراحت نباش.
*خاطره ای از آخرین اعزام فرزند شهیدتان دارید بفرمایید؟
دو ماه مانده بود به عید که حبیب الله بعد از آموزش که ۵ روز استراحت کرد به جبهه اعزام شد و موقع خداحافظی گفت : مادر، هرکسی شهید نمی شود،تو مادر شهید نمی شوی !! اگر هم شهید شوم زیاد گریه نکنید و لباس سیاه نپوشید ، این اولین و آخرین اعزامش بود . ایرج هم که پدرش زنده نبود از من خداحافظی کرد ، او هم آخرین وداعش همین بود.
*آیا پسران شهیدتان ازدواج کرده بودند ؟
هر دو آنها مجرد بودند و در حال حاضر خداوند در عوضشان حبیب الله دیگری به من داد و نوه ام امیدرضا که خیلی دوستش دارم.
*به عنوان مادر دو شهید جوان چه توصیه ای برای جوانان امروزی دارید؟
از جوانان می خواهم که ادامه دهنده راه شهدا باشند و وصیت نامه شهیدان را بخوانند و دنباله رو راه شهیدان باشند.
*گوشه ای از وصیت نامه برادران شهید عسگری نیا
هرگز به دشمن اجازه ندهید که بر شما غلبه کند ، به قول امام : آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند ، منظور امام این بود که ما یک سلاح به عنوان ایمان داریم که دشمنان آن را ندارند.